🔅 🔻بستگی دارد از چه زاویه‌ای به آن نگاه کنید 🔻خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می‌زد که به زن گریانی رسید. 🔸پرسید: چرا می‌گریی؟ 🔹زن پاسخ داد: چون به زندگی‌ام می‌اندیشم. به جوانی‌ام، به زیبایی‌ای که در آینه می‌دیدم. و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی‌رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می‌دانست که من بهار عمرم را به یاد می‌آورم و می‌گریم. 🔶خردمند در میان دشت برف‌آگین ایستاد. به نقطه‌ای خیره شد و به فکر فرورفت. 🔹زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آنجا چه می‌بینید؟ 🔸خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. آن‌گاه که خداوند قدرت حافظه را به من می‌بخشید، بسیار سخاوتمند بود. چون می‌دانست در زمستان همواره می‌توانم بهار را به یاد آورم و لبخند بزنم. ■⇨ @Ganje_arsh