💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🍂🍃🍁باید خدا را به زمین بیاورم ، دستانش را بگیرم ، ببرم کنارِ بیقراریِ آدم ها ... کنارِ کودکِ معصومی که زمانِ شیطنت و بازیگوشی اش ؛ داشت کنارِ چهار راه یا توی کوره های آجر پزی کار می کرد کنارِ مردِ رنج کشیده ای که نزدیکِ غروبِ آفتاب ، به دیوارِ خانه تکیه داده ، خیره به سنگریزه های خیابان بود و رویِ رفتن به خانه را نداشت ، چون دستانش خالی بود و برای نیازِ همسر و فرزندش چیزی نداشت به جز بغضی برای نترکیدن ! کنارِ پیرزنی که به خانه ی سالمندان فرستاده شد و هنوز هم داشت زیرِ لب دعا می خواند برایِ خوشبختیِ فرزندی که راهیِ خانه ی سالمندانش کرده بود ... کنارِ کودکی که میانِ فریادهای والدینش ، گوش هایش را گرفته بود و با خودش درک کردن و بزرگ شدن را تمرین می کرد ، کنارِ زنی نجیب و بی گناه که درد کشید ، خیانت دید و باز هم در سکوتی مرگبار مدارا کرد و بخاطرِ فرزندش هر ثانیه مردن را به جانش خرید ... کنارِ جوانی که ناگزیر ، تمامِ آرزوهایش را زنده به گور کرد ... یا بیمارِ بدحالی که هزینه ی درمان نداشت و تسلیمِ جبرِ روزگار شد ، یا شاید کنارِ آدم هایی که هر ثانیه بی گناه در جنگِ قدرت ها کشته می شوند و فریادهایشان حریفِ تحریم و ظلم و بمب و گلوله ها نمی شود ! باید خدا را به زمین بیاورم ، می خواهم ببیند حال و روزِ آدم ها را ، می خواهم بپرسم چرا کاری نمی کند ؟! حالِ زمین اصلا خوب نیست ! من باید بروم ، باید خدا را به زمین بیاورم ... 🍁🍃🍂 🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌