اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س) – پوریا باقری بریزید آب ، روی پیکر بی جان زهرایم به زحمت ، از میان سینه میآید نفس هایم ببینید حال و روزم را ، ببینید اشک حیدر را منم آن فاتح خیبر ، که لرز افتاده در پایم پس از هفتاد و چندی روز دیدم روی زهرا را الهی بشکند دستی ، که آتش زد به دنیایم "بریز آب روان اسماء ، ولی آهسته آهسته" ببین با چشم خیسم ، سخت مشغول تماشایم کفن کردم گل نیلوفرم را با چه اندوهی که دیگر بین مردم ، بی کس و تنهای تنهایم دو ماهی بود هرشب ، پیش چشمم گریه میکرد و به من میگفت : دلتنگم ، برای روی بابایم به بالای سرش آرام زیر لب به او گفتم: برو تاج سر حیدر ، برو ای سرو رعنایم برو ، اما بدان با رفتنت جان مرا بردی پس از تو من برای مردنم هرشب محیایم قرار بعدی ما قتلگاه روز عاشورا بیا بالای مقتل فاطمه جان ، من هم آنجایم ✅کانال بآنـڪِ مـَ̨̥̬̩ــدّآحـے💯 ╭══•┅❀🌸❀┅•══╮ ♢{@Bankmaddahi}♢ ╰══•┅❀🌸❀┅•══╯