امیدی می‌تراود در دلِ ما گُل و نور و ترانه در گِلِ ما طـرب در جـانِ ما شـوری تپیده تَبَش چون قلبِ ما همدم ندیده تقرّب در مـقـام قـدسـیِ یار توسّل می‌کند هر لحظه هموار به جز رحمت به درگاهش ندیدیم اگـر چـه محنتِ دنیـا کشـیدیم به ذکری مهرپرور در سروریم قرینِ درد، امّا پر غـروریم حضورش با خلوصِ قلب، سرگرم تسـلّط یافـته بر لحـظـه‌هـا نرم تلالو کرده خورشـید وصالش به جانِ روز و شب بارد جمالش جمالش با کمالش هم‌کلام است گهی درمان، پیِ دردش غلام است به دنیـایی ورای فهم و ادراک تحمّل، می‌فشاند گُل بر افلاک بیا کـز عالـمِ معـنا بخوانیم که غم‌های جهان از دل برانیم غمِ دنیای دون در خلوتِ دل نیابد مأمنی از هـیبتِ دل دلِ شیداییِ ما وقفِ عشق است کفِ هر آرزو و سقف عشق است نگاهـی آسـمـانی در دلِ ما نشانده اضطراب و مشکلِ ما نسیمِ وصلِ جانان است، یارا سعـادت همـدمت بادا نگارا ۱۴٠۲/۱۱/۲۶ نیمه شب -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿