#استادعشق
#قسمت_صدوشصت_وششم
#کتابخوانی
🌷«او كه انسان وارسته و فهميده ای بود و به پيشرفت كشور علاقه داشت، فورا دستور داد، بالای دارالفنون، دو اتاق به من بدهند.«با ابتدايی ترين وسايل، كار را شروع كرديم، تا دارالمعلمين عالی راه بيفتد (تربيت معلم)
🌷در همان اتاق ها بود، كه يك روز فكر كردم، برای بچه ها راديو بسازم. برای تهيه وسايل و ابزار آزمايشگاهی، به هر كس كه به اروپا می رفت، سفارش می دادم.
🌷به يكی می گفتم، لامپ بياورد. به ديگری كاپاسيتور و به يكی رزيستانس، به ديگری كندانسور و به بعدی ترانسفورماتور، و خلاصه به اين شكل اولين آزمايشگاه، كه وسايلش، از طريق مسافرهای اروپا آماده می شد، راه افتاد.
🌷بعد كه وسايل راديو كامل شد، شروع كردم، به ساختن راديو. بعد از چند ماه كار، اولين راديوی ايران ساخته شد. راديويی با ابعاد تقريبی يك متر در نيم متر، كه عكس آن را ديده ای
🌷«حالا برق نداشتيم، تا راديو را به كار بيندازيم. برای تهيه ی برق 80 تا استكان خريدم، وقتی آن ها را با يك گونی، به دارالمعلمين آوردم، بچه ها همه تعجب كردند، كه استادشان، گونی به دست آمده است. همه دنبال من راه افتادند.
🌷وقتی به آزمايشگاه پشت كلاس آمديم، و جلوی بچه ها، در گونی را باز كردم، همه تعجب كردند. يكی از بچه ها كه معمولا خيلی شيطنت می كرد، از من پرسيد: استاد چند تا استكان خريده اید؟
ادامه دارد...