✅ داستان ابونیذر نجاشی در صدر اسلام، مسلمانان تحت شکنجه مشرکین و کفار قریش بودند که پیغمبر(ص) فرمودند:به حبشه هجرت کنید که پادشاه حبشه ، مسیحی است اما جوانمرد است. مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب(جعفر طیّار)برادر حضرت علی(ع) به حبشه رفتند و زمانی که نجاشی از دین آنها سؤال کرد جعفر آیاتی از سوره مریم را تلاوت کرد که اشک نجاشی جاری شد و مسلمانان را پناه داد. سالها گذشت و نجاشی از دنیا رفت و بعد از نجاشی فرزندش ابونِیزَر پادشاه شد و چند سالی هم حکومت کرد ولی بعد از مدتی، شورشی در حبشه اتفاق افتاد که تاج و تخت را از ابونیزر گرفتند و او را به عنوان غلام فروختند و شرط کردند که ابونیزر را به مکه ببرند. امیر المؤمنین در مدینه بودند که به ایشان خبر دادند که ابونیزر فرزند نجاشی در مکه فروخته می شود. حضرت مبلغ زیادی پول دادند و فرمودند: ابونیزر را بخرید و به اینجا بیاورید. ابونیزر را خدمت حضرت آوردند و حضرت به او فرمود:تو در راه خدا آزادی ولی اگر دوست داری چند روزی مهمان ما باش. ابونیزر علت آزاد کردنش را پرسید حضرت فرمود:پدرت نجاشی در حق مسلمانان خوبی کرده بود و دین ما می گوید :جواب نیکی را با نیکی بدهید. ابونیزر فکری کرد و گفت عجب دین قشنگی دارید؛ من هم مسلمان می شوم و مسلمان شد. روزها با حضرت کار می کردند و شبها مهمان حضرت بود و خلاصه شده بود یک عاشق دلباخته مولا علی(ع). مدتی گذشت و شورش در حبشه شکست خورد و مردم گفتند ما پادشاه خودمان ابو نیزر را می خواهیم. آمدند مکه و از مکه به مدینه، آمدند درِ خانه امیر المؤمنین(ع) و گفتند: ابونیزر! مردم منتظر تو هستند ،تاج  و تخت پادشاهی منتظر توست به حبشه بیا و پادشاه باش. ابونیزر گفت:زمانی که عاشق پادشاهی بودم علی را نمی شناختم ؛ زمانی که شیفته قدرت بودم حسن و حسین را ندیده بودم . پادشاهی حبشه که هیچ، اگر پادشاهی عالم را به من بدهند؛ دست  از علی(ع) و خاندان علی بر نمی دارم. سالها بعد فرزندش نصر بن ابونیزر در کربلا در رکاب امام حسین(ع) شهید می شود. 📚ابصار العین، ص 98 _ معجم البلدان،جلد4،صفحه175 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ کانال گناه یعنی دورشدن از مهدی(عج) https://eitaa.com/Gonahyaneidorshodanazmahdi