#678
_آقای واحدی یه خانومی تشریف آوردن و خودشون رو زنگنه معرفی میکنن.. میگن باشما قرار دارن.. اجازه هست راهنماییشون کنم به اتاقتون؟
باگیجی منشی نگاهی انداختم و گفتم:
_امامن با آقای زنگنه قرار داشتم و خانومی نبود! خیلی خب راهنمایی کن بیاد داخل..
پشت بند حرفم فورا توصندلیم خشک نشستم و خودمو جمع کردم..
سعی کردم واسه چندساعتم شده زندگی مسخره ام رو فراموش کنم و پرستیژ همیشگیمو حفظ کنم!
زن یا دختر جوانی که خیلی هم خوش پوش وباکلاس به نظر میرسید وارد اتاقم شد و خودش رو دختر آقای زنگنه معرفی کرد و اونطور که گفت،
انگار تمام کارها وقرار دادهای حضوری به عهده ی دخترش بود ودخترش همه کاره بود!
واسه من که مهم نبود خودش باشه یا دخترش..
تنها چیزی که مهم بود بستن قرارداد بود!
روز تلخی واسم رقم خورده بود.. فضای شرکت واسم خفقان شده بود و نمیتونم تمرکز کنم..
واسه همونم بهش پیشنهاد دادم بریم جای مناسب تر حرف بزنیم و به صرف ناهار دعوتش کردم که بدون هیچ تعارفی قبول کرد !
دخترخوش رو خوش اخلاقی بود.. برخلاف تمام همکارهای خانومی که میشناختم، اخلاق تند نداشت و بانرمی ولطافت حرف میزد..
به نظر میرسید که میتونم برای بستن قرارداد روش تسلط داشته باشم!
تنهارستوران نزدیکی که هم از غذاهاش مطمئن بودم وهم فضای زیبایی داشت، سراغ داشتم، همون رستوران همیشگی وپاتوقمون بود!