『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_هفتاد_هفت خداوندا تو
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ غذا زیادی ادویه داشت.. به خاطر همین حدیث یه چیز دیگه خورد.. بعد از جمع کردن سفره حدیث به آشپزخونه رفت... - حدیث کجا؟ - دونفر بودن اومدن اینجا رو موشک بارون کردن.. میخوام مرتبش کنم... - نیروهای هلال‌احمر بیان؟ - نه نیاز نیست.. بشینید سر جاتون..! - دیگه خودت خواستی... حدیث مشغول کار شد.. بعد از ۵ دقیقه کمال سراسیمه از اتاق بیرون اومد و به سمت در رفت.. - بچه‌ها یه کار فوری پیش اومده من باید برم... - ما هم بیایم؟ - نه اگه لازم شد خبرتون میکنم.. خداحافظ.. - خداحافظ... حدیث سریع آشپزخونه رو جمع کرد و با سینی چایی به پذیرایی اومد.. - به به.. دست شما درد نکنه.. - خواهش میکنم.. علیرضا کجاست؟ - رفت تو اتاق کار داشت... حدیث بلند شد و رفت دم در اتاق.. در زد.. - بفرمایید.. - چایی میخوری؟ - یه چند دقیقه دیگه میام.. - باشه.. - حدیث بیزحمت یدونه چایی به من میدی.. - بفرمایید.. وقتی داشت چایی رو به محمدحسین میداد دستش به دست محمدحسین خورد.. محمدحسین چایی رو روی میز گذاشت و دست حدیث رو گرفت... - تو چرا انقدر داغی؟! دستش رو روی پیشونیش گذاشت.. - حدیث تب داری..! - نه بابا خوب بودم.. یه دفعه اینطوری شد.. برو اونور نزدیک من نشو یه وقت تو هم مریض میشی.. - وایسا ببینم... - میخوای چیکار کنی.. میگم ولش کن.. الان خسته‌ام.. احتمالا از خستگی هم هست.. یکم استراحت میکنم خوب میشه.. - حدیث..!! - بابا از صبح مامان هرچی دارو داد خوردم.. - هرچی میپرسم درست جواب بده..! - بفرمایید... - بدن درد داری؟ - یکم.. - سر درد؟ - آره.. - الان داری میگی؟! - همین الان حالم‌بد شد.. قبلش خوب بودم.. علیرضا از اتاق بیرون اومد... - چی شده..؟! - حدیث خانم حالش بد شده.. - حالت بد بود بعد داری کار میکنی؟ - نه بابا.. الان حالم بد شد.. یه دفعه.. همین لحظه گوشی علیرضا زنگ خورد.. به سمت اتاق رفت تا گوشی رو جواب بده.. - محمد برو‌ اونور نزدیک من نشو..! - وایسا.. رفت و یه ماسک زد.. - آنفلوآنزا گرفتی.. - از کجا فهمیدی؟! - دیگه دیگه.. کار ماست.. علیرضا در حالی که آماده شده بود از اتاق بیرون اومد.. - محمدحسین سوئیچ رو کجا گذاشتی؟ - همونجاست.. جلو چشمت... کجا داری میری؟ - بابا زنگ زد گفت سریع برم پیششون... - براچی؟ - پشت تلفن که نمیتونست بگه.. فقط گفت سریع برم اونجا.. - باشه خداحافظ.. - خداحافظ.. -الان من باید چیکار کنم؟ - هرچی من میگم گوش کن.. •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌