آنها چفیه‌ داشتند… تو چادر داری...! آنان‌ چفیه‌ می‌بستند تا بسیجی‌ وار بجنگند.. تو چادر می‌پوشی‌ تا زهرایی‌ زندگی‌ کنی.. آنان‌ چفیه‌ را خیس‌ می‌کردن‌ تا نفس‌هایشان آلوده‌ی‌ شیمیایی‌ نشود.. تو چادر می‌پوشی‌ تا از نفس‌های‌ آلوده‌ دور باشی.. آنان‌ موقع‌ نمازشب‌ با چفیه‌ صورت‌ خود را می‌پوشاندن‌ تا شناسایی‌ نشوند.. تو چادر می‌پوشی‌ تا از نگاه‌های‌ حرام‌ پوشیده‌ باشی آنان‌ با چفیه‌ زخم‌هایشان‌ را می‌بستند.. تو وقتی‌ چادری‌ می‌بینی‌ یاد زخم‌ پهلوی‌ مادر می‌افتی.. آنان‌ سرخی‌ خونشان‌ را به‌ سیاهی‌ چادرت‌ امانت داده‌اند.. تو چادر سیاهت‌ را محکم‌ می‌پوشی‌ تا امانتدار خوبی‌ باشی.. 🙂 ‌‌‎‌‌‌‎‎