به نام خدا😄🦋 کلی کارم طول کشید... بعد از توضیح چند باره برای محمد و داوود و سعید و فرشید... رفتم سراغ گوشیم... رها رو گرفتم $ الو .. سلام رها.. کلاس هات تموم شدن ؟؟ ٪ الو ... علیک سلام آقا رسول .. 😊چیه زنگ زدی ببینی کجام،، ؟؟ باز میخوای آمار بگیری😒 فقط دفعه دیگه اطلاعات خواستی به خودم بگو ،، نه اون راننده خود شیرین بهت بده😊 $ چه طرز حرف زدن رها😐 اون بیچاره چیزی نگفته.. اصلا از صبح همدیگه رو ندیدیم.. الان خونه ای؟ ٪ خیر .. جلو در دانشگاه منتظر تاکسی هستم.. $ الان بهش زنگ میزنم.. ٪ نیاز نکرده خودش رسید😐من باید برم .. به آقا داوود بگو دریا یکم کلاس هاش طول کشیده فکر کنم.. زنگ بزنه بگه بعد از کلاس خودش بیاد.. $ خیلی خوب.. باشه.. فعلا .. دوربین خونه رو روی گوشی فعال کردم... کسی خونه نبود .. خیالم راحت شد.. $ داوود . به دریا خانم بگو رها رفت خونه... خودش بعد از کلاس ها بره... & من الان زنگ زدم ... گفت توی راه خونه شماست.. $ ا .. پس حتما رها دریا خانم رو ندیده ..‌ & قبل از کلاس هاشون کلید به دریا داده.. $ خب پس دیگه مشکلی نیست... رفتم در اتاق آقا محمد... در زدم.... این پارت ادامه دارد