سلام به روی ماهتون نازنین مردم ایران🙋♀️.
دیگه به زندگی توپانسیون عادت کرده بودم.
توی اون خوابگاهِ سه چهارطبقه فقط یه آشپزخونه توزیر زمین بود که یک مایکروفر ودوتا اجاق گازداشت.اکثر بچه های خوابگاه غذای آماده و یا کنسروی میخوردندو زیاد آشپزی نمیکردند. من عادت نداشتم به این غذا ها.بیشتر اوقات واسه بچه ها غذاهای مختلف درست میکردم اوناهم منو مامان ستاره صدامیکردند😅
من تو اتاق ۶ تخته با پنج تا دخترکه دیگه شده بودند خواهرای من روزهامو سپری میکردم.یادمه بر خلاف بچه های دیگه که با دوسه تا چمدون پر از لباس و وسیله ساکن خوابگاه شدند من دارو ندارم فقط یک چمدون کوچیک بود با وسایل ضروری.تمام دارائیه من تو دنیا همون یک چمدون بود و ۵۰۰ هزار تومن پولی که قرض کرده بودم.چون مهریه ام رو تمام و کمال بخشیده بودم و هیچ پشتوانه ی مالی نداشتم. شرایط خوابگاه اینطوربودکه برای ساکن شدن باید اندازه ی اجاره ی ماهانه ودیعه بگذاری.برای اتاق ۶ تخته باید۳۳۰ هزار تومن پول پیش و ماهی ۳۳۰ هزارتومن اجاره میدادم. پول پیش رو که واریزکردم ۱۷۰ هزارتومن داشتم تاآخرماه.ماه های بعدبه خانواده ام هیچی نگفتم که به پول نیازدارم چون نمیخواستم هرماه چشمم به دستشون باشه،هرموقع هم ازم میپرسیدند شرایط مالیت چطوره میگفتم خوبه!کلا میخواستم خودم از پس مخارج خودم بربیام،به هیچ وجه به پدرو مادرم برای گرفتن پول رو نزدم.چون قبلا توی اصفهان اجرای استیج داشتم یک گروهی رو تهران میشناختم که هرسال ...
قسمت سوم ادامه دارد ...❤️
کپی این مجموعه داستان ممنوع است❌
فقط و فقط فوروارد ✅
#قصه_ستاره#ستاره_قطبی#همراه_گاندو@GandoNottosto