‌📖 ‌در قسمتے از ڪتاب ڪشتے پہلو گرفتہ، نویسنده از زبانِ مولا‌علے (علیہ‌السلام) می‌نویسہ... فرمودند: گاهے احساس می‌ڪردم ڪہ فاطمہ اصلا دل ندارد. وقتے می‌دیدم بہ هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلقے زمین‌گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌اے او را مشغول نمی‌ڪند؛ یقین می‌ڪردم ڪہ او جسم ندارد، متعلق بہ اینجا نیست... روحِ محض است، جانِ خالص است. گاهے احساس می‌ڪردم ڪہ؛ فاطمہ دلے دارد ڪہ هیچ مردے ندارد. استوار چون ڪوه، با صلابت چون صخره، تزلزل‌ناپذیر چون ستون‌هاے محڪم و نامرئے آسمان... یکّہ و تنہا در مقابل یڪ حڪومت ایستاد و دلش از جا تڪان نخورد. من مامور بہ سڪوت بودم و حرف‌هاے دلِ مرا هم او می‌زد. گاهے احساس می‌ڪردم فاطمہ دلے از گلبرگ دارد، نرمتر از حریر، شفاف‌تر از بلور... و حیرت می‌ڪردم ڪہ یڪ دل چقدر می‌تواند نازڪ باشد، چقدر یڪ انسان می‌تواند مہربان باشد. غریب بود خدایا، فاطمہ غریب بود... من گاهے از دلِ او، راه بہ عطوفتِ تو می‌بردم. ✔️ @Hadise_love84