میان دشت؛ حوالی نزولِ افتاب مردی سرخ موی و ابله حرمله را صدا زد: برای چه تعلل می‌کنی؟ پسر را بزن، پدر خودش می‌افتد.. میانِ کوچه؛ حوالی نزولِ آفتاب مردی از آن چهل تن نعره زد: فاطمه را بزنید، علی خودش می‌افتد.. 💔 .:)! "@Kareem_Ahlal_Bayt118"