#شعر_حربن_یزید_ریاحی
#شب_چهارم_محرم
من که گرفتار توأم یا حسین
حرِّ گنهکار توأم یا حسین
آمده ام باز که حُرّم کنی
سنگ شدم گوهر و دُرّم کنی
حُرّ اسیر آمده اعجاز کن
گوشه چشمی به رویم باز کن
تشنه لبم آب حیاتم بده
سیّدی العفو نجاتم بده
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده سقائی ات
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آرودم یک جرعه آب
بر لب خشکیده طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
حاج غلامرضا سازگار
@hajabasvaezii