◼️ دادخواهی حضرت زهرا سلام الله علیها پس از رجعت در عهد ظهور نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله
🔹 علامه مجلسی رضوان الله علیه از مفضل بن عمر رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام در مورد شکایت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از رجعت در عهد ظهور فرمودند: پس ابتدا کند حضرت فاطمه و شکایت کند از ابو بکر و عمر عليهما اللعنة که فدک را از من گرفتند و چندان که حجتها بر ایشان اقامه کردم سود نداد و نامهای که تو برای من نوشته بودی برای فدک، عمر گرفت در حضور مهاجر و انصار و آب دهان نجس خود را بر آن انداخت و پاره کرد و من به سوی قبر تو آمدم ای پدر و شکایت ایشان را به تو کردم و ابو بکر و عمر و خالد بن ولید و قنفذ به سقیفه بنی ساعده رفتند و با منافقان دیگر اتفاق کردند، و خلافت را از شوهر من امیر المومنين غصب کردند. پس آمدند که او را به بیعت ببرند، او ابا کرد، هیزم بر در خانه ما جمع کردند که اهل بیت رسالت را بسوزانند. پس من صدا زدم که ای عمر، این چه جراتست که بر خدا و رسول مینمایی! میخواهی که نسل پیغمبر را از زمین براندازی؟! عمر گفت که بس کن ای فاطمه که محمد حاضر نیست که ملائک بیایند و امر و نهی از آسمان بیاورند. علی را بگو که بیاید و بیعت کند و اگر نه آتش میاندازم در خانه و همه را میسوزانم! پس من در حالی که گریان بودم گفتم: خداوندا! به تو شکایت میکنم از این که پیغمبر تو از میان رفته و امتش همه کافر شدهاند و حق ما را غصب میکنند. پس عمر صدا زد که حرفهای احمقانه زنان را بگذار! خدا پیغمبری و امامت را هر دو به شما نداده است، پس عمر تازیانه زد و دست مرا شکست و در بر شکم من زد و فرزند محسن نام شش ماهه از من سقط شد و من فریاد میکردم که وا ابتاه! وا رسول الله! دختر تو فاطمه را دروغگو مینامند و تازیانه بر او میزنند و فرزندش را شهید میکنند و خواستم که گیسو بگشایم، امیر المومنین دوید و مرا به سینه خود چسبانید و گفت: ای دختر رسول خدا! پدرت رحمت عالمیان بود، به خدا سوگند میدهم تو را که مقنعه از سر نگشایی و سر به آسمان بلند نکنی، والله که اگر بکنی خدا یک جنبنده بر زمین و یک پرنده در هوا زنده نگذارد، پس برگشتم و از آن درد و آزار شهید شدم...😭💔
📚 کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۴۸-۱۵۰📚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج