همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت تعریف میکرد که: «ابراهیم بعد از چن ماه عملیات به خونه اومد. سر تا پا خاکی بود و چشماش سرخ شده بود. تا اومد، وضو گرفت و رفت که نماز بخونه. بهش گفتم: حاجی لااقل یه خستگی دَر کُن، بعد نماز بخون. سر سجاده اش ایستاد و در حالی که آستیناش رو پایین می زد، بهم گفت: با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره. ☺️ این قدر خسته بود که احساس میکردم هر لحظه ممکنه موقع نماز از حال بره.»✨ تا داغه باید خوند 😉 التماس دعا 🌷 @Hamrahe_Shohada