معرفی کتاب دم عشق، دمشق 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-همیشه دستم را میبوسید؛ جز یکبار. هنوز از خانه بیرون نرفته، پیام داد: بیادبی منو ببخشید بابا. آخه توی جمع دوتا فرزند شهید بودند، ترسیدم دستتون رو ببوسم و دل اونا که پدر ندارن بلرزه.
۲-رفتم سر مزارش. دخترخانمی نشسته بود و با گلاب قبر را میشست. گفتم: میشناسیش؟ گفت: آره، داداشمه. خندیدم و گفتم: من زن دوم نداشتم که. گفت: حاجآقا آبروم در خطر بود. اومدم گلزار، چشمم خورد به شهید. ازش کمک خواستم. دست رد به سینهام نزد. آبروم رو خرید. برادری کرد در حقم. از اون به بعد شده داداشم. پسرم از بعد رفتنش، برادرِ خیلی از مردم این شهر شده.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada