همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_چهلُ_پنج حساب و کتاب سلف دانشگاه، چند روزی است ف
چشم‌هایش توی تاریکی برقی می‌زند. ترکیبِ سیاهی از اندوه و غبارِ نم‌زده، گونه‌های کوچکش را پوشانده. چیزی می‌گوید و دوتایی، با برادر، دست هم را می‌گیرند و به دو می‌روند. کلمات از ذهنم می‌گریزند. ساعتی بعد برمی‌گردیم. غذاها تمام می‌شوند اما شب، تمام نمی‌شود. آن برادر و خواهر انگار خواب را هم با خود به دو برده بودند... حساب و کتاب قلبم هنوز نامیزان است... بی‌خوابی می‌کشاندم پای قفسه کتاب‌هایم. انسانِ کاملِ علامه‌ی شهید را برمی‌دارم و ورق می‌زنم. کلمات با صدای علامه در ذهنم مرور می‌شوند:«فرق انسان و غیرانسان این است که انسان، صاحب‌درد است.» بغضِ گلوگیر، شعر می‌شود در ذهنم: هرکجا دردی، دوا آن‌جا رود... ۴۵ 📔