🔶 گلابی نوبرانه! 🔶 🔵روزی از روزهای گرم تابستان سال۶٠ بود و هنوز گلابی به بازار نیامده بود. برای یکی از برادران یک عدد گلابی به عنوان نوبرانه آورده بودند. او هم آن را به منشی آقای رجایی داد تا برای رفع خستگی تقدیم نخست وزیر بکند. آقای رجایی که تا آن وقت سخت مشغول به کارش بود، وقتی چشمش به آن گلابی باآن وضعیت شسته و آماده برای خوردن افتاد، با پرس و جوی خاصی به اصل جریان واقف شد و همان برادر را که این کار را کرده بود خواست. وقتی او همراه با شخص دیگری به اتاقش وارد شدند گفت: فکر می کنید محمدرضا چگونه شاه شد؟شاهنشاهی او از همینجا شروع شد، یک روز با گلابی نوبر، یک روز بافلان میوه نایاب و روز دیگر با یک پدیده ی نادر و... یک دفعه او با همین چیزها دید به راستی شاه شده است.همانطور که بنی‌صدر با همین تعارفات اطرافیان به خیال خود سپهسالار ایران شده بود.شما اگر میخواهید به من خدمتی کنید، گاهی یادم بیاورید که من همان محمدعلی رجایی، فرزند عبدالصمد، اهل قزوینم. قبلاً دوره گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم. @Hamrahe_Shohada