کتاب در مورد شهید نوری هریس
بابک نوری هریس در بوکمال به شهادت رسید؛ در خط پایان گروهک تکفیری داعش… حالا کتاب زندگیاش از سوی انتشارات خط مقدم منتشر شده و در کمتر از دو ماه به چاپ دهم رسیده است.
«کسی نمیتوانسته از کار جوانی سر درآورد که سرش همیشه توی کار خودش بوده؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را، آن هم بسیجی فعال بودنش را، حتی دوست و فامیل متوجه نشده بوده؛ پسری که خیلی از دوستانش، بعد از شهادتش، متوجه سوریه رفتنش شدهاند. این پسر اهل تظاهر و سوءاستفاده نبوده. متواضع بوده و میگفته؛ من برای دل خودم و اعتقاد خودم به بسیج رفتهام و حالا هم برای وظیفهای که روی شانهام سنگینی میکند، راهی سوریه میشوم...»
«بیستوهفت روز و یک لبخند» روایتی از زندگی شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس به قلم فاطمه رهبر از زبان خانواده، دوستان و همرزمان شهید است. شهید نوری هریس، دانشجوی بسیجی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزادسازی منطقه بوکمال در سن 25 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
فاطمه رهبر، نویسنده این کتاب، خود پدیدهای است که تازگی به عرصه ادبیات مقاومت ورود کرده و پیشبینی میشود حاصل تلاشهای او در این کتاب، مورد استقبال مخاطبان قرار گیرد. خانم رهبر از همشهریان شهید بابک نوری و اهل بندرانزلی است و فعالیت خود را از سال 1385 در عرصه شعر و ادبیات داستانی آغاز کرده است.
با این نویسنده گیلانی درباره کموکیف نگارش کتاب «بیستوهفت روز و یک لبخند» گفتوگویی داشتهایم.
چه انگیزهای سبب شد که زندگینامه شهید بابک نوری را بنویسید؟
سال 97 بود که آقای سرهنگی از حوزه هنری تهران با من تماس گرفته و گفتند طی ملاقات با پدر شهید بابک نوری، خواسته شده کتاب زندگینامه شهید نوری را بنویسند و ایشان به دلیل مشغلهای که دارند، میگویند من نمیتوانم این مسئولیت را بپذیرم، اما نویسندهای به شما معرفی میکنم که این کار را انجام دهد. این توضیحات را به من دادند و گفتند چون شما انزلی زندگی میکنید و محل زندگی خانواده این شهید هم رشت است، نیاز نیست مسافت زیادی برای انجام مصاحبهها طی کنید و گفتند با توجه به اینکه من آثار شما را تا حدود زیادی مطالعه کردهام و پدر شهید نیز نسبت به انجام این کار خیلی حساس هستند، تصمیم گرفتم شما را برای نگارش این اثر معرفی کنم. اینگونه شد که توفیق نوشتن کتاب را پیدا کردم.
در مسیر نگارش کتاب با چه سختیها و مشکلاتی مواجه شدید؟
یکی از مشکلات، کمبود خاطرات بود. وقتی صحبت از زندگینامه شهدا میشود، انتظار میرود که از بدو تولد شهید همه چیز نوشته شود و مرحله به مرحله پیش رود تا به زمان شهادت برسد. در قسمت شهیدشدن معمولا خاطرات زیادی از سوی همرزمان و دوستان تعریف میشود، اما آن چیزی که بیشتر از همه برای مخاطب جذابیت دارد، دورانی است که شخصیت شهید در آن خانواده شکل میگیرد که متأسفانه در این زمینه من با مشکل بزرگی مواجه بودم و شخصی نبود که آنطور که لازم بود، برای من صحبت کند. مادر شهید، خانم بسیار مهربان و کمحرفی هستند، نه اینکه نخواهند تعریف کنند، بعضیها ذاتا قصهگو هستند و خیلی شیوا میتوانند قصهسرایی کنند، اما مادر بابک اینگونه نبود و همه چیز را مختصر تعریف میکرد. حتی برای مکالمات روزمره هم از کمترین کلمات استفاده میکرد.
وقتی از ایشان میخواستم از بچگی بابک برایم بگوید، اگر خاطرهای هم داشت یا خیلی کمرنگ بود و یا آنطور که باید نمیتوانست آنها را برایم تعریف کند و این اصلیترین مشکلی بود که در زمینه نگارش این اثر با آن مواجه بودم. به من گفته بودند، شهید همرزمان و دوستان زیادی دارد و شماره تماسهای زیادی به من داده بودند، اما این خاطرات هم اکثرا تکراری بودند، مثلا چندین نفر از دیدن بابک در اتوبوسی که میخواستند به تهران بروند، تعریف میکردند. اینها مشکلات اساسی بودند.
اما اینکه چطور با این مشکلات کنار آمدم، نخست اینکه با مادر شهید طرح دوستی ریختم و در هفته چندبار به منزلشان رفتوآمد میکردم. با هم صحبت میکردیم و بر سر مزار بابک میرفتیم، اینگونه شد که اول مادر بابک زندگینامه من را متوجه شد و بعد من زندگینامه بابک را آرامآرام از مادرش میشنیدم، اما باز هم آنطور که نیاز بود خاطرات را دریافت نکردم؛ یعنی در واقع بازگویی خاطرات در توانشان نبود، نه اینکه نخواهند بگویند. گاهی برای دریافت یک خاطره، چند روز گفتوگو را باید کنار هم میگذاشتم تا یک خاطره جمعآوری شود.
چرا قالب کتاب با دیگر کتابهای زندگینامه شهدای مدافع حرم قدری متفاوت است؟
#شهید_بابک_نوری_هریس
#سپاه
#لبیک_یا_خامنه_ای