💞هوای عاشقی💞
💞هوای عاشقی💞
7⃣ ساعات یکی از همین شبها بود که مادر، برای غیرت من میسوخت؛ و من برای غربت مادر، جان میدادم!
اگر برایت حرف میزنم، برای این است که از مایی؛ وگرنه ماجرای ناموس گفتن ندارد... لب نگشوده، میبینم میسوزی و ذرهذره با من آب میشوی!