یه روز فرمانده‌ي گردان بہ بهانه‌ی دادن پتو همۀ بچه‌ها رو جمع كرد و با صدای بلند گفت: كی خسته‌ست؟ گفتیم: دشمن. صدا زد: كۍ ناراضیه؟ جواب دادیم: دشمن. دوباره با صدای بلند گفت: كے سردشه؟ ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن. گفت: خب دمتون گرم حالا کہ سردتون نیستـ می‌خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسیده . .