حضرت موسی وقتی اتفاق هایی میفته و از کاخ فرعون فرار میکنه و اون داستانها پیش میاید، خالصه میشه داماد شعیب و میشه یه چوپان. خبر به کاخ فرعون میرسه که موسی چوپان شده. یه دلقکی تو کاخ فرعون بود که لباس چوپانی میپوشید، عصای چوپانی هم دستش میگرفت و برای خندوندن فرعون ادایموسی رو در میاورد. این دلقکه نه مشکلی با موسی داشت و نه مشکلی با خدا داشت. فقط یه راهی پیدا کرده بود که فرعون رو بقول امروزیا تیغ بزنه. این دلقک غرق نشد. موسی به خدا گفتش که همه رو غرق کردی، این یدونه رو چرا غرق نکردی؟ خداگفت: موسی تو محبوب من هستی. این خودشو شبیهِ محبوب من کرده بود، یه لباسی میپوشید شبیهِ تو دلم نیومد که کسی رو که شبیهِ محبوب من هستش غرق کنم!!!