°| (217) 📺🎈 |° •• حموم رفتنـ🚿 دهـه شصتیـ60ـا•• میرفتیم تو حمومـ یه شیرو باز میڪردیم، دندونامون میریخت ڪف حموم از سرما! اون یڪیو باز میڪردیم، مثل آب سماور در حال جوش بود! یه داد میزدیم از سوزش، مامانمون مےزد پس ڪله مون ڪه اذیت نڪن، آروم بگیر.😐 بعد با اون صابون زرد گنده ها ڪه مثل چرکِ خشڪیده بود، میوفتاد به جونمون تا حدى که چشمامونـ👀 از ڪاسه دربیاد! یعنےما از نظر مامانمون کثافتےبودیم که میخوایم‌درمقابل نظافت مقاومت‌کنیم!😑 بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو ڪه انگار داعش به شپشا حمله ڪردهـ😂 بعدش با شامپوى پاوه ڪل هیکلمونو غربال گرى میڪردن! بعد از همه اینا جان گُدازترینش ڪیسه کشیدن بود!😓 دو لایه از پوستمونو بر میداشتن، فکر میکردن چرڪه! باز ادامه میدادن. بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن، یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکے هم روى همش. بعد از شدت کوفتگے و خستگے بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi