シ 』‌‌ . . یڪ روز سید‌حسن‌حسیني از بچه هاے گردان رفتہ بود تَہ دره براے ما یَخ بیاورد.🍶 موقع برگشتن با خمپاره پیش پاے او را هدف گرفتند!😱 همہ سراسیمہ از سنگر آمدیم بیرون🏃🏻‍♂ خبرے از سید نبود! بغض گلوی ما را گرفت..بدون شک شهید شده بود!😭💔 آماده مےشدیم برویم پایین کہ حسن بلند شد سرپا و لباسهایش را تڪاند!😐😳 پرسیدم: حسن چہ شد؟😢 گفت: آشنا در آمدیم.. پسر خالہ زن عموے باجناق خواهر‌زاده نانواے محلمان بود.😬😄 خیلے شرمنده شد..فکر نمےکرد من باشم! والا امڪان نداشت بگذارد بیایم!✋🏻 منبع: انجمن‌گفت‌و‌گوی‌اسلامے📢 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『😇:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi