🌷هـــــمسر شـــــهيد آقامهدے زین‌الدین: 🕚 ساعت ده، یازده شب بود ڪہ اومد خونه... حتے لاے موهاش هم پر از شن بود !!! ســـــفره رو انداختم تا شام بخوریم، گـــــفتم: تا شما شروع ڪنے، من می‌رم لیلا رو بخوابونم ! گـــــفت: نه! صبر مےڪنم تا بیاے با هم شام بخوریم... ♥️ وقتے برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده! داشتم پوتین‌هاش رو در مے‌آوردم ڪہ بیدار شد، گـــــفت: دارے چیڪار مےڪنے؟ مے خواے شـــــرمنده‌ام ڪنے؟ گـــــفتم: نہ ! آخہ خستہ‌اے ! سر سفره نشست و گـــــفت: تازه مے خوام با هم شام بخوریم....💗 🌷 ♡♡ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌ڪــاشــانـہ‌ے‌مـہـر💞✿ 🏡 @kashaneh_mehr