حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۵۱ ..... همین جوری خشک و جدی هی از وجنات خودش تعریف می کرد و ما دانشجو ها رو ب
فصل دوم ......... پارت ۵۲ ....... از چیزی که در موردم گفت و اصلا حقیقت نداشت .... اونقدر به اعصابم فشار اومد که خواستم راه رفته رو برگردم و از خیره جزوه کذاییش بگذرم که کیایی با صدای رسایی ازم طرفداری کرد : فکر کنم اشتباهی پیش اومده اقای محمدی .... خانوم فرهمند یکی از بهترین و ممتاز ترین دانشجو های من هستند .... دقت خیلی بالایی هم در تموم درس ها دارن . لبخند روی لب کیایی از چشمم دور نموند که دوباره صدای محمدی در گوشمون نشست : ولی کیایی جان .... جوجه رو اخر سال می شمارند .... شاید این دانشجو از تموم درس های شما نمره کافی و وافی برای قبولی کسب کرده باشه و دانشجوی خوبی برای شما باشه اما باید دید با این بی نظمی که سر کلاس من داره می تونه از درس من نمره بگیره یا نه .... که البته بعید میدونم . دیگه سکوت کردن رو جایز ندیدم ..... منه ساده رو بگو اومده بودم ازش جزوه اش رو به امانت بگیرم ..... ولی ادم ارزش اینو نداشت که حتی ازش این درخواست رو داشته باشم .... یاد حرف ارین افتادم که همیشه می گفت : ارزش هر چیزی سر جای خودشه ..... هر چیزی برای خودش یه ارزش و مقامی داره ولی دلیل نمیشه به خاطر اینکه اون ارزش رو حفظ کنی از حق خودت بگذری و بذاری دیگران بازیچه افکارت کنند . استاد محمدی خواست دهان باز کند و طعنه ای دیگر بر زبان بیاره که سکوتم رو شکستم : معذرت می خوام از اینکه دانشجوی بی نظم و دقتی سر کلاستون بودم ..... ولی همین دانشجویی که شما ازش با عنوان دانشجوی بی نظم حرف می زنید توی کل کلاستون تنها نفری هست که جزوه ی کامل درستون رو یادداشت کرده .... مطمئن باشید پایان ترم نمره خوبی هم از درستون دریافت می کنه . کیایی که حسابی شوکه شده بود و حرفی نمی زد ولی محمدی انگار زبانش خوب کار می کرد رو کرد سمت کیایی و به حرف اومد : ملاحظه کن کیایی جان .... علاوه بر بی نظمی .... زبون تیز و برنده ای هم دارن .... اون وقت انتظار داری بتونه از درس من نمره بگیره . حتی حاضر نبودم صداش رو بشنوم .... بدون معطلی از دفترش زدم بیرون .... با اینکه نمی تونستم به راحتی راه برم ولی دوان دوان از پله ها سرازیر شدم .... بیچاره مریم هم دنبالم می دوید . وقتی به حیاط بزرگ و دلباز دانشگاه رسیدم .... بی معطلی خودمو انداختم روی یه صندلی .... دوست نداشتم با کسی حرف بزنم ..... لج کرده بودم از این همه حرفی که در موردم درست نبود ..... حوصله کلاس کیایی رو هم نداشتم . مریم هم از ترس چیزی نمی گفت و مسکوت کنارم نشست و اونم سر کلاس کیایی حاضر نشد . حدود یک ساعتی گذشت و مشغول ور رفتن الکی با گوشیم بودم .... میدونستم کلاس کیایی خیلی وقته شروع شده و احتمالا تا دقایقی دیگه پایان میگیره و باید باهاش بریم دفتر وکالت که یه پیام ازش روی گوشیم اومد : مشکل پیش اومده با استاد محمدی رو براتون حل میکنم ...... چون حرفاشون در موردتون رو قبول نداشتم .... ولی غیبت سر کلاسم رو طبق قوانینی که برا کلاسم دارم کوتاه نمیام .... در ضمن جلسه بعدی ........ از کل مباحث این دو جلسه اخیر امتحان برگزار میکنم . 💐با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️