حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۴۵۸ ....... نگاه غضب ناک اقا امیر از ایینه ماشین باعث شد مریم سکوت کنه و اروم ا
فصل دوم ...... پارت ۴۵۹ ....... چند دقیقه بعد دو تا افسر خانوم ..... یه نفری رو داشتن می اوردن که مثل ابر بهار داشت گریه می کرد ..... صورتش کبود بود و گوشه لبش خون جاری بود ..... از بس مچ دستاش کبود بود بهش دیگه دستبند نزده بودن و بازوهاش رو محکم نگه داشته بودن که یه وقت رها نشه رو زمین ...... نیلوفر بود .... با سر رو رویی داغون تر از اون چیزی که فکرش رو می کردیم . از کنار ما داشتن ردش می کردن که ببرن سوار ماشین پلیسش کنند که چشمش خورد به اقا امیر و با بغض صدا زد : امیر ..... امیر علی کمکم کن ....... تو رو خدا کمکم کن ..... من بی گناهم . اقا امیر قطره اشکی که از گوشه چشمش روان شده بود رو با کف دستش پاک کرد و در کمال حیرت و ناباوری منو و مریم پشتش رو کرد سمت نیلوفر و ما رفت . زودتر از مریم به خودم اومدم و سریع رفتم جلو تا نیلوفر رو بغل بگیرم که پلیسای خانوم نذاشتن و یکیشون به حرف اومد : برو عقب خانوم .... ایشونم بازداشت هستن تا تحقیقات پرونده کامل بشه . اه از نهادم بلند شد از چیزی که شنیدم ..... ولی زود به حرف اومدم : کجا می بردیش الان ؟ می بریمش اداره اگاهی ..... اونجا بازداشت می مونه ....‌ می تونید برید اونجا دنبال کارهاش .... ولی الان وقت ما رو نگیر ...‌ مافوقمون اجازه نداده باهاش حرف بزنید . نیلوفر رو بردن ..... از کار اقا امیر تعجب کردم که هیچ کاری نکرد .... این همه مدت اعصاب خوردی ..... حالا که نیلوفر پیدا شده بود اینطوری کرد ..... دلم برای چهره داغون نیلوفر کباب شده بود ....‌ صورتش اونقدر کبود بود پس تنش چه جوری بود . همون لحظه اقا فرهاد اومد کنارمون : سربان فاطمی میگه ارسلان سرمد متواری شده ..... این عوضی فرار کرده ... اون وقت این بنده خدا نیلوفر خانوم رو بردن اگاهی . مریم که تحت تاثیر قرار گرفته بود و دلش برا نیلوفر سوخته بود با گریه به حرف اومد : حالا چی میشه فرهاد ؟ ..... اقا امیر چقدر بی عاطفه هست ..... من که یه زنم دلم برا نیلوفر اتیش گرفت ..... جیگرم سوخت ...... چرا کاری واسش نکرد ؟ اقا فرهاد اروم دستش رو گذاشت پشت شانه های مریم که از گریه تکون میخوردن : اروم باش مریم ..... گریه نکن ..... یکم خود دار باش ...... نری تو ماشین یه چیزی بگی امیر کفری بشه هممون رو یه جا اتیش بزنه با ماشین ..... الان زنگ زده میگه بیاین سوار شیم بریم ..... اعصاب درست و درمون نداره این ..... تو رو خدا توام گریه نکن .... حل میشه ..... از بین بردی خودتو از بس گریه کردی .****با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃