🌷خوشا بحالت که زنده شدی .🌷
بامن بمان،شایدمن هم زنده شوم
اولین بار در معرکه جنگ در وسط بیابان با لب خشکیده یافتمت .
زیر آفتاب گرم و سوزان ، اما خندان و بشاش . روزه عشق گرفته بودی .
با زبان روزه ، پرتحرک تر از همه و سراسر روحیه .
دیدمت که همچون نور رقصان از میدان تاریک جنگ به میدان جهاد اکبر جهیدی و از پیچ و خم سیم خاردار نفس خویش با سرعت گذشتی .
به یاد دارم روزهای سختی که قدم های استوارت را بر روی ریگ های داغ بیابان پردلهره سوریه می گذاشتی و قدم قدم طی طریق می کردی و من مبهوت سرگذشت پر پیچ و خم تو بودم.
از همانجا بی وقفه یک نفس به سوی آسمان تاختی و امروز با سرور و سالار شهیدان میهمان پیامبر عظیم الشان اسلام هستی .
🌷خوشا بحالت که زنده شدی .🌷
بامن بمان،شایدمن هم زنده شوم
دلنوشته یک همسنگر ایرانی
مرکز مطالعات آذربایجان