13سالم بود که پای سفره عقد نشستم و بدون اینکه داماد رو ببینم جواب بله دادم،روستای ما رسم نبود که داماد کنار عروس بشینه و خطبه خونده بشه.
کنار اتاق خانم ها صندلی زوار در رفته ای برای عاقد گذاشته بودن و روش نشسته بود و بعد از دو مرتبه خطبه خوندن دفعه سوم با خوشحالی بله رو گفتم بعضی دست زدن و بعضیام صلوات فرستادن.
اما همینکه عاقد بله رو از داماد گرفت تمام دنیا رو سرم خراب شد،صدا،صدای جوون نوزده بیست ساله ای نبود که به من گفته بودن.با مبارک باد و صدای کل کشیدن زن ها و اینکه داماد بیاد کنار عروس بشینه چشمام دوخته شد به چهارچوب در که یک مرتبه دیدم...🥺😳😔
https://eitaa.com/joinchat/1607663650C9de7ed0eeaزندگی برام یه اجبار درد ناک بود بخونید و عبرت بگیرید😭💔