⏪تفكيك مراتب سكولاريزم: 1. جدايي دين و سياست كه ريشه اش ناشي از تفكر دئيستي هست. در اين نگاه اساسا خدا با تدبير هستي بعدالخلق كاري ندارد. 2. جدايي دين و سياست كه ريشه اش ناشي از اين هست كه خداوند اداره عالم انساني را به انسان واگذار كرده. در اين نگاه تفكر امانيستي و انسان مدار پر رنگ شده. سيره خلفا و ايضا برداشت عالمان اهلسنت در توجيه مدل حكومتي دموكراسي در كتابهاي انديشه سياسي مسلمين، نوعا به همين مطلب اشعار دارد. اينكه امر حكومت بعد از پيامبر به مردم واگذار شده باشد و امامت منصوص نباشد حاكي از يك نحوه خودبسندگي انسان محور دارد. سوزاندن احاديث نبوي و تغييرات گسترده در اسلام بعد وفات رسول الله همگي شواهدي است كه وجود اين نگاه سكولار را تاييد ميكند. 3. جدايي معنويت و سياست : در اين نگاه هدایت سیاسی اجتماعی ربط مستقیمی با هدایت معنوی ندارد چون اساسا نظري به غيب عالم نيست، بعبارتي براي راهبري عالم انساني نيازي به احاطه بر غيب عالم نيست. حال آنكه اگر براي راهبري يك فرد به مراتب عاليه وجوديش نياز به احاطه بر غيب شخص باشد، براي هدايت جامعه بسمت كمالاتش نياز به احاطه بر غيب آن امت نيز هست. آيات قران بر اين امر صحه ميگذارد كه هدايت ائمه از نوع هدايت به امر هست :«يهدون بامرنا» و امر هم يك امر غيبي و ناظر به ملكوت هستي است: «قل الروح من امر ربي». «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» امر الهي از جنس كن فيكوني است. اساسا هدايت امام در نسبت با اين امر و رويت باطن و ملكوت هستي واقع مي شود: «كذلك نري إبراهيم ملكوت السموات والأرض وليكون من الموقنين». لذا احاطه و هدايت امام نه تنها در حيث فردي بلكه در حيث جمعي با نظر به باطن و مراعات ظواهر واقع ميشود. 🔸نمونه اين تدبير سياسي باطني در مديريت انقلاب اسلامي به وقوع پيوست و حضرت امام بارها در بياناتشان به اين هدايت غيبي و باطني در تحليل هايشان اشاره داشتند. كه بعنوان نمونه خاطره شهيد مطهري از حضرت امام كه توسط مرحوم فلسفي بيان شده قابل اشاره است و اين خط فكري در بيانات حضرت امام بوضوح قابل پيگيري است. ادامه نقد در پست بعدی👇👇