عاقبت برهمزننده زمین بازی رضاخانی
چرا میرزاده عشقی ترور شد؟
مهمترین علت ترور عشقی به مخالفت وی با رضاخان بهویژه اعمال خودسرانه او در توقیف روزنامهها باز میگشت. وی تنها کسی بود که در میان روشنفکران، بیمهابا و با لحنی تند مخالفت خود را با رضاخان و جاهطلبیهای وی ابراز میکرد. عشقی در شعری مبسوط، رضاخان را نوکر انگلستان قلمداد کرد که درصدد است با عنوان جمهوریخواهی و نظایر آن، در پس پرده، طرحهای انگلستان را در ایران به مرحله اجرا درآورد. مهمترین حمله و انتقاد میرزاده عشقی به رضاخان و متهم نمودن او به وابستگی به انگلیس و آلت فعل آن کشور بودن در شعری با عنوان «جمهوری سوار» متبلور شد که در جریان جمهوریخواهی رضاخان به صورت شعری نمادین در روزنامه قرن بیستم به چاپ رسید. در این شعر، داستان دزدی روایت میشود که در روستایی دورافتاده اموال مردم آن ده را سرقت میکرد، ولی پس از مدتی مردم آن ده به ماهیت پلید او پی بردند و بر آن شدند از سرقت او جلوگیری کنند، اما دزد نابکار این بار برای تداوم عمل، خود را نیازمند کسی دید که بهظاهر با مردم آن ده همراهی میکند، اما در باطن امر مجری دستورهای اوست.
عشقی همچنین در مقالهای با عنوان «جمهوری قلابی» به تحلیل ماهیت و اهداف جمهوریتی که رضاخان و طرفدارانش در پی آن بودند پرداخته و نوشته است: «چیزی که خیلی مضحک به نظر می رسد این است که گوسپندچرانهای سقز جمهوریطلب شدهاند و این گوینده با یک من فکل و کراوات ضد جمهوری هستم! کیست که این مسئله را مضحک نمیداند؟ آیا حقیقتا گوسپندچرانهای سقز جمهوریطلب شدهاند؟ آیا میفهمند جمهوری چیست؟ جمهوری خوردنی است؛ جمهوری پوشیدنی است یا جمهوری را درو میکنند و یا با جمهوری نان میپزند؟!... آیا میتوان او را صاحب عقل سلیم دانست؟ این جمهوری بود؟ یک مقاله ترجمه از روزنامه وقت ترکیه، چند مقاله و شعر و یک جریده یک کنفرانس ضیاءالواعظین، یک تصنیف و های و هوی چند نفر استفادهچی، افراشتن چند عدد پرچم قرمز و... حاصل همه اینها را نباید اسمش را بگذاریم جمهوری. خدا برکت بدهد به ایرانی، جمهوری که سی سال مقدمه میخواهد در عرض سه ماه آن را ساخت آن جمهوری قلابی و همان همسایهای که سالها خیال خوردن ایران را کرده و آن را به شکل "کلاه" میخواهند سر ایرانی بدبخت بگذارند... این جمهوری چه بوده و با ما چه مناسبت داشت؟... ما هزار گونه اصلاحات مادی و معنوی لازم داریم. که اگر آن وقت اسم جمهوری را ببریم مثل حالا مضحک و مسخرهآمیز به نظر نیاید. والا قبل از این کارها جمهوری، آن هم جمهوری قلابی برای ما تناسب کلاه و سیلندر به سر گوسپندچران سقزی خواهد بود».
این شاعر آزادیخواه حتی پس از توقف و شکست جریان جمهوریخواهی دست از مبارزه با رضاخان برنداشت و با مقالات و اشعار متعدد همچنان به مخالفت با رضاخان ادامه داد. او این کار را تا بدان مرحله پی گرفت که با چاپ کاریکاتوری در روزنامه قرن بیستم، با هدف نکوهش رضاخان و برنامههایش، جنجال بزرگی به پا کرد. این اقدام عشقی آن چنان تأثیری داشت که رضاخان تاب تحمل از کف داد و عمال وی روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ این شاعر را در خانهاش به قتل رساندند.
ابوالحسن عمیدی نوری درباره ترور میرزاده عشقی نوشته است: «... از شهربانی ترور[یستی] برای قتل عشقی اعزام شد که او را روز روشن، دم در خواستند و وقتی عشقی روبهرو با مأمور ترور شد او را با گلوله هفت تیر جابهجا کشت و فرار کرد و با آنکه معروف بود ابوالقاسمخان فرزند ضیاءالسلطان چراغبرقی که مأمور شهربانی بود او را کشت، نه او را حتی یک ساعت بازداشت نمودند و نه تحقیقی از او به عمل آوردند، بلکه راست راست میگشت و حقوق از شهربانی میگرفت تا بعد از سالها یک روز زمستان در دکانی مشروب میخورد سقف پایین آمد او را جابهجا کشت که این داستان هم معروف است».
به طور کلی ترور میرزاده عشقی یکی از تراژیکترین مرگها در یک سده اخیر ایران بوده است. ترور او را باید در نسبتی مستقیم با استبداد رضاخانی قلمداد نمود. پس از قتل او، تقریبا همه سکوت کردند و جز چند چهره انگشتشمار مثل مدرس، مصدق و بهار، کسی خطری را که عشقی در انتهای مسیر میدید، فریاد نزد. عشقی از نظر هواداران رضاخان سردار سپه، مانع بزرگی محسوب میشد و بازیخرابکن قهاری بود. صدای او یکی از بلندترین و مؤثرترین صداها و زبانش نیز بسیار گزنده و گیرا بود و ازاینرو قربانی احیای استبداد شد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8282/%D8%B9%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C/?id=8282