📌 یک جای کار میلنگه...
✍ اون وقتها که ما بچه بودیم، زیاد تولد گرفتن مُد نبود، نه که مُد نباشه. هر کسی نمیتونست تولد بگیره...لاقل واسهٔ ما که اینجوری بود؛ اما خوب یادمه بزرگترهای فامیل با اینکه بعضیهاشون حتی تولد بچشون و سن خودشون رو نمیدونستن، از دو سه هفتهٔ قبل بدو بدو میکردن واسهٔ تولد یه آدم مهمه...
از همه میپرسیدم: من چی بخرم براش؟؟ یه دست روی سرم میکشیدن و میگفتن: «تو فقط دعا کن امسال بیاد، کادو نمیخواد بخری..» و من مات و حیرتزده با خودم فکر میکردم:آخه مگه میشه؟ این همه آدم بدو بدو کنن، برای یه نفر جشن تولد بگیرن، اونوقت خودش توی تولدش نباشه؟
یه بار از بیبی خدابیامرز پرسیدم؛ گفت:«آره میشه، وقتی که هیچکس منتظرش نباشه و همه فقط دنبال سوروسات جشن باشن و یادشون بره که چند ساله دارن تولدِ بیصاحب رو جشن میگیرن...»
این حرف بیبی هنوز هم توی گوشمه. الان از اون سالها خیلی گذشته ولی اون آدم مهم هنوزم نیومده، معلومه یه جای کار ما میلنگه.....