🔹محمّد بن مسلم نقل می کند: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم محضر امام رساندند كه محمد بن مسلم دردمند است، حضرت ابو جعفر عليه السّلام شربتى برايم فرستادند. آورنده غلامى بود كه دستارى به سر بسته بود، به هر صورت غلام شربت را به من داد و گفت: اين را بياشام زيرا حضرت به من امر فرمودهاند تا تو اين را نياشاميدهاى من از نزدت نروم، پس شربت را گرفتم، بوى مشك از آن مىآمد، شربتى پاكيزه، طعمى خنك داشت وقتى آن را نوشيدم، غلام به من گفت: آقايت فرموده: وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو. من در اين گفتار مىانديشدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم روى پاهايم بايستم حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم، وقتى شربت در جوف من قرار گرفت گويا از بند رها شدم پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم، حضرت با صداى بلند فرمودند: جسمت بهبودى يافت داخل شو! پس داخل شده در حالى كه مىگريستم، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر آن سرور را مىبوسيدم. حضرت به من فرمودند: اى محمّد، چرا گريه مىكنى؟ عرض كردم: فدايت شوم گريهام بخاطر اين چند چيز است: 1⃣ غريبم. 2⃣از شما دور هستم. 3⃣قدرتم كم و ضعيف مىباشم. 4⃣قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و به شما بنگرم. 3⃣حضرت فرمودند: امّا كم بودن قدرت، البته همين طور است، خداوند دوستان ما را اين چنين قرار داده و سريعاً بلاء را بر ايشان نازل مىكند. 1⃣و امّا اينكه گفتى: غريب هستى، مؤمن در دنيا و بين اين خلق نگونسار غريب مىباشد تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود. 2⃣و امّا اينكه گفتى مكانت دور است و از ما فاصله دارى، بر تو باد به پيروى نمودن از ابى عبد اللَّه عليه السّلام (منظور از ابى عبد اللَّه خود آن حضرت مىباشد) زيرا ما نيز از زمينى كه محبوب و مطلوبمان است (مراد كربلاء مىباشد) دور بوده و بواسطه فرات بين ما و آن زمين فاصله افتاده است. 4⃣و امّا اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر نيستى، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا مىدهد. 📚 كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ص837