🏹 جنگ احد 🎬 سکانس دوم: از کشته شدن طلحه تا گریختن لشکر اسلام 🔹طلحه ندا کرد که: ❗️ای محمد (ص)! شما گمان می کنید که ما را به شمشیرهای خود به سوی جهنم می فرستید و ما شما را به شمشیرهای خود به سوی بهشت می فرستیم؟ پس هر که می خواهد به بهشت خود ملحق شود بیاید تا من او را به بهشت بفرستم. 🔹کسی جرأت نکرد که به جنگ او برود حضرت امیرالمومنین علیه السلام متوجه او شد و رجزی خواند که مضمونش این است: ❗️ای طلحه! اگر شما چنانید که می گویید شما اسبان دارید و ما شمشیرها، پس بایست تا ببینیم که کدامیک کشته خواهیم شد و کدامیک سزاوارتریم به گفتار خود، به تحقیق که آمده است به سوی تو شیر حمله کننده با شمشیر برنده که دَمَش کُند نمی شود و خدا و رسول یاور اویند. ❓طلحه گفت: تو کیستی ای پسر؟ ❗️فرمود: منم علی بن ابی طالب (ع). 🔹طلحه گفت: دانستم ای قضیم (یعنی درهم شکننده دلیران) که به غیر تو کسی جرأت بر جنگ من نمی کند. 🔹پس طلحه ضربتی حواله آن حضرت کرد و حضرت سپر را پیش داشت و حمله ی او را رد کرد و ضربتی بر او زد که هر دو رانهای او را قطع کرد و بر پشت افتاد و عَلَم از دستش افتاد، چون حضرت پیش رفت که سرش را جدا کند حضرت را به رحم قسم داد و حضرت برگشت؛ مسلمانان پرسیدند: چرا او را تمام کش نکردی؟ فرمود: ضربتی که من بر او زدم بعد از آن زندگانی نمی تواند کرد. 🔹و پس از آن هر که عَلَم را برداشت به ضربت حضرت (ع) کشته شد. تا آنکه خالد بن ولید ملعون متوجه دره شد، و قریش که گریخته بودند چون دیدند که عَلَم ایشان هنوز برپاست برگشتند و زیر عَلَم جمع شدند و مسلمانان را گریزاندند و لشکر اسلام به هر سو گریختند و به کوه ها بالا رفتند و حضرت رسول (ص) را تنها گذاشتند. 📚 حیات القلوب / ج4 / باب سی و دوم / ص938-939