✍🏻 از هشام بن محمد کلبی حکایت کرد که: 🏴 چون حسین علیه السلام آنها را دید بر کشتن وی متفق، مصحف را بگرفت و بگشود و بر سر نهاد و فریاد زد: میان من و شما این کتاب خدا و جدم محمد رسول او! ای مردم به چه سبب خون مرا حلال می دارید؟ 🏴 و کلبی نظیر آنکه در اول صبح عاشورا گذشت آورده است تا گوید: آنگاه حسین علیه السلام روی بگردانید، طفلی از آن خویش را شنید از تشنگی می گرید، دست او را بگرفت و فرمود: ای مردم! اگر بر من رحم نمی کنید بر این طفل ترحم کنید! 🏴 پس مردی تیری افکند و آن طفل را ذبح کرد و حسین علیه السلام بگریست و می گفت خدایا حکم کن میان ما و این مردمی که ما را خواندند تا یاری کنند آنگاه ما را کشتند، پس ندایی از آسمان رسید؛ ای حسین او را رها کن که وی را در بهشت دایه معین است. 📚 نفس المهموم / ص373-374 (ع) (ع)