پتوی سبکی برداشت و روی کاناپهی جلوی تلویزیون دراز کشید.
به غیر از درد تنهایی، حتی میترسید بخوابه. زمانی که ارشد میخوند هم تنهایی کشیده بود اما اونجا فرق داشت.
اونجا ایران بود و پنجرهی سالن و اتاقش رو به حرم.
حالا...
اینجا، کشور غریب، تو خونهای که همه پردههاش رو کشیده بود تا کسی از بیرون نبیندش و راحت باشه.
حتی جرات نکرده بود لباس آزاد بپوشه.
چون میترسید...
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯