ابی عبدالله سره عباسشو بالا گرفت😔 یه نگاه كرد،دید عباسش داره گریه میكنه، صدا زد مایبكیك یا اخی😔؟ چرا تو داری گریه میكنی؟ من باید گریه كنم،عباس صدا زد: كیف لا ابكی؟  الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب،داداش چرا گریه نكنم،می دونی گریه ام واسه چیه😭؟ نگفت دستام☝️، نگفت چشمم☝️، نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میكنم، داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاك برداشتی،  فبعد ساعة من یرفع رأسك عن التراب ؟ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟😭😭😭 یا حسین یاحسین جانم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭