#ارسالی_تنهامسیریها 🌺
سلام صبح بخیر
🔸 یه اتفاق جالبی برام افتاد
من شدت کفر و حسدم و بی دینیم و یزید بودنم وقتی نمایان میشد ک یه خانم با تیپ افتضاح و آرایشکرده از کنار شوهرم رد شه و شوهرمم عمد یا غیر عمد نگاهش بیفته به این خانم
دلم میخواست سر به تن اون خانم نباشه
🔺 میدونستم اگه اون خانم فقط ظاهرش اینطوریه ولی من مرضم ک حسادت بود از اون بدتر هست ولی نمیتونستم رفتارمو کنترل کنم
ولی دیروز همش داستان اقای پناهیان رو مرور میکردمو میگفتم من ک رفتنیم پس بزار چند روز باقی رو زندگی کنم
بر حسب اتفاق دوتا دختر جوون خوشکل ارایش کرده اومدن پیشمون منم ک یه میت متحرک بودم چقدر مهربون نگاهشون کردم دوستشون داشتم خیلی پر محبت و صمیمی باشون حرف زدم
شوهرمم کنارم بود هیچ کس رو قضاوت نمیکردم چون رفتنی بودم دیگه فقط داشتم زندگی میکردم
💢 جالبه اینکه همیشه خودمو میکشم برای نماز صبح بیدارشم ولی صبح سحر انگار با اوج آرامش منو بیدار کردن
بعد نماز صبح توفیق دو رکعت نماز شکر داده شد
بعدش شنیدن تفسیر قران ک به جان نشست