سلام وقتتون بخیر حقیقتا چند روز پیش با مشکلات فراوان و دعوا و درگیری بخاطر تهمت و دخالت در زندگیم از خونه زدم بیرون و در اولین فرصت رفتم دفترخونه مهرم رو گذاشتم اجرا تو اوج عصبانیت و کینه و نفرت خواهرم کانال شمارو برام فرستاد هر چند که بعد از یکروز همسرم مدام پیگیرم بود و من پر بودم از خشم و ظلمی که بهم روا شده بود... ولی بهیچ عنوان دلم صاف نمیشد... پست های کانال شمارو خوندم و اولش ازون قسمت اینکه بشینید و دستاشو ببوسید خندم گرفته بود... من بعد از زایمان خیلی از همسرم دور شده بودم و مدام دچار تنش بودیم... بهر حال دو سه روز بود بهش میگفتم آقا... امروز جایی کار داشتم... و چند بار تو پیاما تکرار شد و متوجه تأثیر عمیق کلمات تو قلبشون شدم👇