مدتهاست در تنهاییم فیلم ایستادگی را مرور میکنم .. در تلویزیونی که از غبار غم و درد و اندوه خاکستری رنگ به نظر میرسد .. این فیلم تا الان روایت نه سال ایستادگی مردیست که .. بایکوت شد .. برای حفظ آبروی دیگران از آبروی خود گذشت .. و در نهایت متهم شد .. بهتر است بیشتر توضیح دهم .. من از ایستادگی مردی میگویم که با ناجوانمردانه ترین روش در رسانه ها بایکوت شد .. البته که پیش تر هم سوئ قصدهایی به جانش شده بود ‌.‌.)اما از پای ننشست و در فضای مجازی برای خود رسانه ساخت .. حرفهایش را هر طور که به نظرش درست می آمد زد .. سعی کرد همراهانش را برای روزهای سختی که در پیش بود آماده کند .. بعد از همه ی تلاشهایش .. روزی برای حفظ آبروی دیگری آبروی خود را فدا کرد .. فحش شنید .. تهمت شنید .. تعدادی از همرزمانش هم از او جدا شدند .. اما .. او ریل بود! باید شانه هایش را ریل میکرد تا راه برای همراهانش هموار شود .. برای قطاری که .. شاید از دوردست ها در حرکت باشد‌ .. پس ایستاد! تمام دردها و زخمها را به جان خرید و ایستاد! نگاهش به دیگران نبود! نگاهش به خدایی بود که می‌دانست از او راضی است! اما .. ماجرا همینجا تمام نشد .. قطارهای بیشتری از شانه هایش گذشتند و برزخمها و فشارهایش افزودند! (به گمان خودشان) با ضرب و شتم و ..😏 اما .. دریغ از آن که بدانند او ریلی تازه کار نیست! در عین کم سن و سالی اش کهنه کار است .. زخمها خورده بود .‌‌. پس علی رغم میل باطنی مخالفانش اینبار نیز از مسیر جدا نشد! و محکم ایستاد تا قطاری که مدتهاست در انتظارش است از راه برسد .. ولی .. اینبار فرق داشت .. اینبار زخمها کاری تر بودند .. و دروغها باور پذیر تر .. پس او بعد از یک دفاعیه طولانی سکوت پیشه کرد .. سکوتی به پهنای چندین ماه .. و بعد با نوشته ای از مولایش سکوت را شکست .. او ″متهم″ شد .. جمله ای که بارها و بارها در ذهنم مرور میشود .. فیلمی که در حال تماشایش بودم تمام میشود .. و زخمهای قدیمی ام سر باز میکنند ..😔 اما .. از استادم آموخته ام چگونه ریل شوم .. آموخته ام #ایستادگی را .. همان فیلمی که در تماشایش بودم .. پس من نیز میگویم: ″ایستاده ام″ با تمام دردها .. زخمها .. تهمت ها .. کنایه ها .. تمسخرها .. و .. حتی اگر سنگی کوچک در کنار ریل باشم .. بازهم می ایستم تا کمکی برای ریل باشم .. کمکی هرچند کوچک .. تا رسیدن قطار یاران .. به قلم: @hamed.istaism81 @ISTA_ISTA