بسمربالشهدا
.
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن «نه» میگویید...!
از دلِ یک میدانِ مین پر از خون
به من رسیده است...
از میان نبردهای سهمگین مجنون
به من رسیده است...
از لابلای چند تکه استخوان ِبه زیرخاک مدفون
به من رسیده است...
از سوزِ ناله ها و ضجه های یک مادرِ محزون
به من رسیده است...
از میانِ دست های بسته ی غواص های اروند
و کارون به من رسیده است...
از بدن های پاره پاره به روی مینِ یک گردان
و یک ستون به من رسیده است...
.
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن نه می گویید
از کوچه پس کوچههای یک خرمشهرِ پرپر،
به زیر چکمه های یک قشون به من رسیده است
.
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن نه می گویید
از دل یک طوفان پر از کولاک و باران
به من رسیده است...
از دل صدها کینه و دشمنی و بحران
به من رسیده است...
از لابلای نجواهای شبانه و زمزمه های قرآن
به من رسیده است...
از میانِ اشکِ رزمنده هایی اهل آسمان
به من رسیده است...
از درون کمیل و قمقمه های خالیِ تشنه لبان
به من رسیده است...
از میان تاول های سوزانِ تعدادی جوان
به من رسیده است...
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن نه می گویید...!
از دل خرابه های یک خرمشهرِ ویران
به من رسیده است...
.
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن « نه » می گویید
از سطر به سطرِ وصایای شهدای پاک
به من رسیده است...
از میان آخرین نفس های اهل افلاک
به من رسیده است...
از میان داستانِ سوسنگردِ غمناک ؛
به من رسیده است...
از جستجوی رمل های فکه و تفحص
یک پلاک به من رسیده است...
بی انصاف ها،
چیزی که شما به آن نه می گویید؛
از دلِ یک خرمشهر یکسان شده با خاک،
به من رسیده است...
.
من هم نه میگویم
ولی نه به جمهوری اسلامی،
که آن،
به قیمت هزاران جان به من رسیده است...
جان باقری،
جان همت،
جان باکری
که آن به قیمت جان چمران
به من رسیده است...
که « نه » را به شما می گویم،
به شما که ساکنین کوچه های نسترنید !
به شما که هنگام جنگ بی خیالانِ وطنید
به شما که فقط به فکر آسوده زیستنید !
به شما که غریبه با نبردهای تن به تنید !
من هم نه میگویم
ولی نه به جمهوری اسلامی،
که آن،
به قیمت هزاران جان به من رسیده است..
جان صیاد...
جان کاوه...
جان هادی...
که آن به قیمت جانِ عباس دوران
به من رسیده است...
که « نه» را به شما می گویم،
به شما که به خاطر پول شیوخ،
از خلیج فارس نمیخوانید
به شما که برای پول شیوخ،
رقاصه های عربستانید
-محمودمرادزادگان-
...♡