یک توییت: ۱. یک بار در محضر و میهمان استاد محمدرضا شفیعی کدکنی بودم که سخن از استاد محمدرضا حکیمی رفت. او زبان به ستایش حکیمی گشود و گفت: «حکیمی قطعاً از اولیاء الله است.» بعد صحبت از طرز زندگی او پیش آمد. شفیعی گفت یک بار مهدی اخوان ثالث از او خواهش کرد که وی را به دیدن حکیمی ببرد. می‌گفت او را به خانه‌ی حکیمی بردم. حکیمی در زیرزمینی مستأجر بود. او را دیدیم که روی موکت رنگ و رو رفته‌ای نشسته و به جای میز تحریر چند آجر روی‌هم‌ گذاشته و مشغول نوشتن است!‌ یک ساعتی نشستیم. وقتی از خانه بیرون آمدیم اخوان ثالث به سبب شدت تأثر از زهد حکیمی در خیابان گریست. زندگی حکیمی نمونه‌ی یک روحانی وارسته بود که دیگر به ندرت نظیر آن در چهل سال گذشته یافت می‌شود. خوشا او که پارسایانه و فضیلت‌مندانه زیست و زنده‌بادا یاد او، و انسان‌هایی چون او که بس جور و جفاها که از روزگار می‌کشند. ‏ بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم.