بر سر سفره کريم خان زند، ژله گذاشته بودند. يکي از نزديکان گفت: ميل بفرماييد. خيلي قوت دارد. کريم خان گفت: اين قدرت ندارد خودش را نگه دارد و دائم مي لرزد چطور مي خواهد به من قوت بدهد؟
📚داستان هاي امثال/حسن الفقاری
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9