‌توی شعرش به حضرت مادر شکایت آورده بود که قبر بچه های شما چرا این همه پراکنده است؟ امام شعر دعبل را که شنید اشکش جاری شد، فرمود :میخواهی یکی دو قصیده هم من اضافه کنم که قصیده ات کامل بشود؟ دعبل با اشتیاق گفت: بله یابن رسوالله. شروع کرد بداهه سرودن: و قبر بطوس یالها من مصیبه الحت علی الاحشاء بالزفرات الی الحشر حتی یبعث‌الله قائماً یفرج عنا الغم و الکربات ...... دعبل عجیب و غریب امام را نگاه می کرد. قبری از اهل بیت توی طوس سراغ نداشت ... @Jahad1370313