زنی روبروی مسجد گدایی می کرد، روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: خواهر من! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود پس چرا گدایی می کنی؟
زنگفت: ای شیخ! تو باخبری که شوهرم چند سال پیش وفات کرد تنها فرزندم نیز یکسال پیش برای کار و تجارت به خارج رفت و مقداری پول برایم گذاشت که چند ماهی هست پول ها تمام شدند و مجبورم گدایی کنم.
امام مسجد از او پرسید: پسرت چی؟ برایت پول نمی فرستد؟
زن گفت: پسرم هرماه توسط پست فقط عکس میفرسته ومن آن عکس ها را می بوسم و در گوشه ای از خانه نگهداری می کنم و دیگر هیچ!
امامِ مسجد برای بررسی وضعیت زن به خانه اش رفت. زن نیز عکس هایی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد که پسرش هرماه برای مادرش هزار دلارچک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر میکند اینها عکس هستند و استفاده نمی کند. لذا امام رفت و چک ها را برای زن نقد کرد و زن نیز بسیار خوشحال شد.
نتیجه:
چقدر این داستان با زندگی ما شباهت دارد!!
بسیاری از ما بدنبال خوشبختی و زندگی زیبا و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از اینکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که بعلت اینکه خواندن آن را بلد نیستیم در گوشه ای از خانه گذاشتیمش و هیچ استفاده ای از آن نمی کنیم و بدنبال گداییِخوشبختی در این جهان بزرگ هستیم اما بدستش نمی آوریم.
ما دارای گنج بزرگ خوشبختی و آرامش هستیم. نعمت قرآن؛ بزرگترین ثروت زندگی ما.
شما خوشبخت هستید فقط کافیه از قرآن استفاده کنید.
🆔
@Javadpanahi 🌺