#روایت_قدس
#روایت_قلم_ها
.....
با شنیدن خبر شهادت زائرین حاج قاسم، دلم خون شد. نه فقط از بابت به خون غلتیدن هموطنانم، بلکه از حال خودم هم دلم گرفت.
از اینکه چقدر در غفلت به سر میبردم، وقتی چند متر آنطرفتر، کسانی حضور داشتهاند که در آستانهی لبیک گفتن به ندای شهادت بودهاند، و از آن طرف من، در گیرودار اوهام خویش.
شاید الان، بیش از هر زمان دیگری به یاد آن جملهی معروف که در میان رزمندگان دفاع مقدس و مدافع حرم شایع بود میافتم. اینکه شهادت لباس تکسایزی است که هرموقع هر کسی اندازهاش بشود تنش خواهد رفت، و خدا از هرکسی بهتر میداند که با این همه تعلقات، ما جاماندگان این راه چقدر برای این لباس اضافهوزن داریم.
شاید اکنون، بیش از هر زمان دیگری آن دلنوشتهی شهید آوینی را درک میکنم، هنگامی که ایشان از دل معرکهی خونین حج سال ۶۶، بدون رزق شهادت برگشتند و در وصف آن حال خود اینگونه نوشتند:
«راستی برای مرگ آمادهای؟
اگر الان ملک الموت سر رسد و تو را به عالم باقی فراخواند هر چند با شهادت، آمادهای؟ دیدم كه نه! شهوت زیستن مرا به خاك بسته است، چنگ در خاك زده و ریشه دوانده است و میدانستم كه شهدا را پیش از این كه مرگشان سررسد، دعوت میكنند و آنان لبیك میگویند و تا چنین نشود، اجل سر نمیرسد.
راستی برای مرگ آماده ای؟»
دریغا که حداقل در آن زمان، شهید آوینی آن دعوت را شنیده. ما چه بگوییم که چنان کر و کوریم که حتی میتوانیم در چند قدمی روحهای آمادهی پرواز باشیم، اما هیچ چیزی از آن ندا به گوشمان نرسد...
شاید مرگآگاهی تنها راه بیدار شدن روحمان و شنوا شدن گوشمان و باز شدن چشممان باشد.
ما هم باید مثل شهید آوینی از خود بپرسیم: «راستی برای مرگ آمادهای؟»
🖋به قلم: آقای تاجی
🗓۱۳ دی ۱۴۰۲
@Jebhe_revayate_Quds🇵🇸