دلش میخواست فرشته شود و در یک باغ پر از گل زندگی کند. آرزوی بزرگی را در قلبش جا داده بود؛ برای همین برای پرپر کردن قلب کوچکش، موشک ۲ تنی به سمتش شلیک کردند...
موشک همه کوچه را پر از لین کرد.. هر جا را که نگاه میکردی، لین بود.. موهایش یک طرف؛ دستش یک طرف، پایش یک طرف، انگشتانش یک طرف...
اما لین وسط معرکه، فرشته شد و به باغ آرزوهایش پر کشید.
#کودکان_جنگ
#قصههای_ناتمام
موسسهی بینالمللی رنگ زیتون 🫒
اینستاگرام |
تلگرام |
ایتا |
بله