نوبت من است نقاشی کنم ❤️دیدم اینها مردم خوبیند. بدهاشون هم از بدهای دنیا باز بهترند، خوبانم را دوست دارند، دلهایشان خواستنی است. بار سنگینی بلند کرده اند، کمک لازم دارند، همه رسانه های پیچیده دنیا ذهنشان را هدف گرفت، گفتم نوبت من است وسط بیایم. یک نقاشی رسانه ای میکشم، بزند به قلب همه شان. چطوری؟ ❤️اینها رابطه شان با کارگزارانشان شکرآب شده بود، بی اعتماد شده بودند. رفتم یکی را انتخاب کردم ساده، ساده‌ی ساده، با اخلاص، اهل "سکوت سکوت سکوت"، همیشه در مناصب حکومتی، ولی خادم امام رضا ع، این مردم امام رضا را یک طور دیگری دوست دارند، طلبه سید، مردم به ساداتشان احترام میگذارند، شاگرد بهشتی، که معروف بود به شهید مظلوم، اهل منبر و روضه. اینها بود اما کسی توجه نمیکرد، همه اینها را نگه داشتم تا به وقتش، دلسوز بود و کارآمد، تولید را رونق داد، کلی واحد تولیدی تعطیل را راه انداخت، آبرو می‌گذاشت که فساد نباشد، نمونه اش حذف ارز ترجیحی، فعال، مردمی، خستگی ناپذیر، مردمی، اینها بود اما کسی توجه نمیکرد، گذاشتم تا به وقتش. ❤️نشاندمش در بالگردی کوچک، بعد کنارش اینها را قرار دادم، یک امام جمعه سیدی دیگر، آذری زبان، مردمدار، بیشترین رای را برای خبرگان آورده بود، مشهور بود به مردمی بودن، کنارش یک مرد دیپلمات نشاندم، اما چه مردی، بهترین وزیر خارجه کل تاریخ ایران، اهل عزت، اهل اقتدار، اما باهوش، زیرک، وزیر خارجه کودکان غزه هم بود همزمان، بوی مقاومت میداد، بوی حاج قاسم، بوی غزه، بوی جنگ جهانی علیه مقاومت، کنارشان یک جوان گام دومی نشاندم، یک استاندار جوان، گام دومی، که نشان دهم معنای راهبرد رهبرشان را، آینده را، همیشه را، کنارشان چند تا سپاهی و رزمنده بی نام و نشان، که بشوند هشت نفر. ❤️هشت نفر، شب ولادت، ولادت، ولادت امام هشتم، هشتمین رئیس جمهور، بعد بین مه، گمشان کردم، مه، مظهر چیست؟ ندیدن، گم کردن، بعد در مه که گم شدند، کم کم توجه ها جلب شد، حالا نقاشی ام داشت شکل خود را نشان می‌داد. ❤️اینطرف دلهای سوخته و شکسته آن طرف ابزارهای نظامی که کار نمیکرد که بگوید ما کاره ای نیستیم، اینطرف گریه های پیرزن روستایی و کارگری که سر کار رفته و از آقای رییس، ببخشید خادم، هنوز خوب تشکر نکرده، آن طرف بزن و بکوب و رقاصی، اینطرف بدن سوخته و به هم ریخته، آن طرف بدن‌های عریان سلیطه ها، این طرف انگشتر و نقش نام حسین، آن طرف روشنفکران همیشه سرگردان. نقاشی ام تمام. ❤️دست من چهل پنجاه سال است با شما است. مدد می‌دهم. روشم اینگونه است. تاریخ را با خون عزیزترینهایم پیش برده ام، کمکتان کردم مثل همیشه. با خادمین جمهوری اسلامی مهربان‌تر باشید. دشمن را تحقیر کنید و خودتحقیر نباشید، به راهتان شک نکنید، به قدرت من که همیشه قیام کنندگان در راه سعادت و حق را مدد میکند، شک نکنید. ❤️مردم این نقاشی را خدایتان کشیده، پر از رمز و راز است، پر از استعاره است. گریه کنید، اشک بریزید، اما وقت فکر کردن است. وقت عبرت است. عبرت. ✍ علی مهدیان 👇پیوستن به کانال نشریه خط 👇 ┈┄┅═✾ خــــــــــــــــــط ✾═┅┄┈