﷽✍️گفت و گوی یزید و سفیر روم در حضور اسرای حسینی و اسلام آوردن سفیر روم و شهادت او توسط یزید (۲) 🖊....ادامه از قبل ، سپس آن سفیر به یزید گفت: آیا ماجرای کلیسای حافر را شنیده‌ای؟! یزید گفت: بگو تا بشنویم. 🔹نصرانی گفت که بین کشور عمان و چین، دریای است که یک سال راه مسافت دارد، در آنجا هیچ جای آبادی جز یک شهر که هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ است و بزرگترین شهر روی زمین می‌باشد، وجود ندارد. 🔸از آن شهر یاقوت و کافور صادر می‌کنند، درختانش عود و عنبر است و این مکان مخصوص پادشاهان نصرانی است، در این شهر کلیساهای زیادی وجود دارد، که بزرگترین آنها، کلیسای «حافر» می‌باشد، در محراب این کلیسا، تکه‌ای از طلا آویزان است که ناخنی در آن وجود دارد که می‌گویند، این ناخن متعلق به الاغی است که حضرت عیسی(ع) بر روی آن سوار می‌شده! 🔺مسیحیان اطراف آن قطعه طلا را با حریر، تزئین کرده‌اند و هرساله عدّه بسیاری از مسیحیان به آن کلیسا آمده و اطراف آن طواف می‌کنند، آن را بوسیده و حاجات خود را از خداوند در آنجا می‌طلبند. 🔹این عمل آنها به خاطر ناخن الاغی است که تصور می‌کنند پیامبرشان حضرت عیسی(ع) به آن سوار می‌شده است. ولی شما پسر دختر پیامبرتان را می‌کشید؛ پس خدا برکت را از شما و از دینتان بردارد! 🔸یزید – لعنت الله علیه – گفت: این مسیحی را بکشید؛ چا که او آبروی ما را در مملکت خویش می‌برد. آن مسیحی هنگامی که فهمید می‌خواهند او را بکشند، گفت: آیا می‌خواهی مرا بکشی؟ 🔹یزید گفت: آری! نصرانی گفت: بدان که من شب گذشته، پیامبر شما را در خواب دیدم که به من فرمود: «ای نصرانی! تو از بهشتیان هستی.» 🔺من از این سخن تعجب کردم ولی هم‌اکنون شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(ص) رسول اوست. 🔺سپس به طرف سر مقدس امام حسین(ع) رفت و آن را به سینه چسبانید و او را در آن حال به شهادت رساندند 🔷کانال با تا مواضع و حمایت از و http://eitaa.com/joinchat/2967404544C78b06dcbee